قول داده ام...
گاهـــــــی
هر از گاهـــــی
فانـــــوس یادت را
میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم
خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛
هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره
میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم
اما به هیچ ستارهی دیگری سلام نخواهــــــم کرد
هيچ کس اشکي براي ما نريخت هر که با ما بود از ما مي گريخت چند روزي هست حالم ديدنيست حال من از اين و آن پرسيدنيست گاه بر روي زمين زل مي زنم گاه بر حافظ تفاءل مي زنم حافظ ديوانه فالم را گرفت يک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زياران چشم ياري داشتيم خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
آنچه را كه ما خوشبختي مي ناميم نبودن بدبختي است’خوشبختي حقيقي چيزيست كه هيچ يك از افراد بشر تاكنون نديده اند.--------------( مترلينگ )
هركس كه پشت سر ديگران حرف مي زند ديگر وقت نمي كند كه ديگران را دوست بدارد---------- ( مادر ترزا )
اين ذهن ما است كه ما را شاد يا ناشاد‘ بدبخت يا سعادتمند ‘ غني يا فقير مي سازد--------- ( ادموند اسپنسر)
عظمت زندگي در علم نيست بلكه در عمل است---------------- ( توماس هنري هاكسلي )
دنیا گرد است و جایی که به نظر پایان می رسد شاید نقطه ای برای شروع باشد. ivy baker priest
هر پایانی آغاز هم هست فقط در آن لحظه این را نمی دانیم. mitch albom
وقتي ارتباط عاشقانه ات به انتها ميرسد ، فقط به سادگي بگو«همه اش تقصير من بود . .................................................. ............................................جكس ون براون
• اگر به مهماني گرگ مي رويد ، سگ خود را به همراه ببريد . .................................................. .................................................. .....گوته
• آنكسي كه از رنج زندگي بترسد ، از ترس در رنج خواهد بود . .................................................. .................................................. ..چيني
از خويش خانه و سرپناهي ندارم و باور كن كه به همه عمر در آرزوي آن هم نبوده ام اما در عمق آرزوي من است كه در دل تو خانه اي داشته باشماگر چه به مساحت يك قلب. پنجــره اي دارم به وسعت دلهــاي پـاك كه شيـشه هاي رنگارنگش به سوي تو و دنياي تو مي نگرم و چون تو را دارم ، همه دارم .
اگر سراسر گيتي از آن من بود و خداي ناخواسته تو نبودي .عرصه گيتي در ديده ام زندان بود ، نه
هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم.
یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم.
یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره.
یاد گرفتم تو زندگیم بدون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم.
یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم.
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.
یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
رنگ ها اثر خود را از دست داده اند يا من اينگونه مي بينم . هر سپيدي به سياهي مي ماند و هر سياهي با تصويري مبهم به اشتباه گرفته مي شود.
نمي دانم . شايد نقش ما آدم ها نيز سيه و مبهم شده و ما، در اين وادي ناكجاآباد ، احساس را فراموش كرده ايم و قدرت عظيم محبت كردن را ؛ دوست داشتن و مهربان بودن را . ما آدم ها ، بي اثر شده ايم ، مانند خودكاري كه جوهر تمام كرده ، احساس مان نيز تمام شده است.
شايد ، ما درختاني تنها و تكيده هستيم ، رها شده در دشت خشك زندگي و با تحمل احساس خستگي از گذر ساليان سال.
وقتی تو هستی، وقتی تو دستم را می گیری،
احساس میکنم آنقدر بزگ شده ام که میتوانم
به اشاره ای زمین وخورشید را جا به جا کنم
وقتی تو هستی کلمه هایم
تمام می شوند و حرفهایم نا تمام می ماند
یادت باشه دیگر یادت نیستم
گاهی دست " خـــودم " را می گیرم...
می برم هوا خوری...
" یــاد " تو هم که همه جا با من است...
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...
میبینی...؟
وقتی که نیستی هم
جمعمان جمع است...
دختران روستا به شهر فكر می كنند! دختران شهر در آرزوی روستا می میرند! مردان كوچك به آسایش مردان بزرگ فكر می كنند! مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان كوچك می میرند! كدامین پل در كجای جهان شكسته است كه هیچ كس به خانه اش نمی رسد